بسم الله الحمن الرحیم- با یک نگاهش قلبهای بلورین ریز ریز میشود روح عرشی اش هدیهخاص الهی برای انسان خاکی است- تلاس برای درک وفهم اندیشه کهکشانی اش سعی بیهوده است- امید به برگشت ان اسمان سازبی حاصل است- با بال عقابی عرشی اش پرواز کرد ورفت- ما رادشناخت جایگاه رفیع اش مایوس ساخت ورفت- روح انبیائی اش تشنه چشمه سر سبیل الهی بودو بهشت لقای بهاران شکوفه الهی وعطر باران یار- ما -درعزای فریب شیطان کوه قبیس محروم ازان جایگاه انس- بر حسرت شناخت وا ماندهایم- زمان برای اوهمیشه زمان جبروتی بود –اما مکان همیشه برای اویک مکان بود—یکبار- فقط یکبار درهستی- چنین هستی -هست میشود – ان حلقه ای است- که هستی به خدا وصل میشود- ان چهره را چگونه میشود میتوان انکار کرد؟ ان عصارهای که وجود را پراز حیات ونشاط کرد – دراو قوام یافت وانگاه سریز ولبریز کرد- ما را بال پروازی نیست – مارا پای رفتنی نیست تنها نشتتن برخاطره نظاره کردن است –تنها تعلیم مارا بسنده است تنها دراین جهان خاکی یاداوکردن است-هستی را حیرت زده وبه کنکاش کشید- عالمی که باخم ابروی او میچرخد راخود فروبردملک هستی کرد- ترسم روز محشر –ان نمازخودپسند- قصر وتاج وتختم دورازاو درشهرهای گدازنده اتش مستقر شود- ان مرثیه نگاهش برای من بیهوده گردد